سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریبستان

آسمان منتظر و ... دل من بس تنگ است...دل من درگیر زمینی های پر از آهنگ است

 

یادمه بچه که بودیم با همسن و سالای خودمون که بازی می کردیم و احساس غرور و بزرگی داشتیم و کوچک ترای خودمون رو داخل بازیمون راه نمی دادیم یا اگه راضی می شدیم باهاش بازی کنیم یه نقش کوچولو بهش می دادیم و دائم بهش دستور می دادیم و می گفتیم ما بزرگتریم ، هرچیزی که ما گفتیم باید قبول کنی این کارها رو زمانی انجام می دادیم که سر لج بودیم .....

اما بعضی وقت ها اون قدر مهربون می شدیم که حتی دلمون می خواست گنجشک ها هم توی بازی ما شریک باشن ، لیوان رو خالی سر می کشیدیم و چه لذتی می بردیم از اینکه یک شربت خنک خوردیم و هزار بار از صاحب خونه تشکر می کردیم که از ما پذیرایی کرده .

به اندازه یک چشم به هم زدن صبحمون شب می شد و شبمون روز ...... انگاری صدای پروانه ها رو می شنیدیم که با گل ها حرف می زدند .

کاش زمان دوباره برگرده !!!!

اندازه همه دل تنگی هام دلم تنگه!

 

 




::: چهارشنبه 87/1/14::: ساعت 11:58 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :2310
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<